ایشاالله 120 ساله شی !!!


در دوران هخامنشیان سال کبیسه وجود نداشت  و همیشه اسفند ماه 29 روز بوده ، در تقدیم آن زمان هر چهار سال یک روز ذخیره میشد و طی 120 سال یک ماه ذخیره داشتند گه آن سال را بجای 12 ماه 13 ماه اعلام می کردند ،  در ماه سیزدهم هیچ کس  کار نمیکرد همه با خرج حکومت جشن میگرفتند . بنابراین مردم در حق هم دعا می کردند که 120 سال سال عمر کنند  تا حداقل یک جشن یک ماهه را ببینند !!!

این فلسفه  آرزوی ایشاالله 120 ساله شی بود...

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند ، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمیشوند

پس هر چه سخت تر باشیم ، فهم دیگران برایمان مشکل تر است...



تاريخ : شنبه 21 تير 1393 | 19:44 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |


امواج زندگی را

با آغوش باز پذیرا باش

حتی اگر گاهی،

تو را به قعر دریا ببرد!

آن ماهی که همیشه بر سطح آب می بینیم ...

مرده است!!!



تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393 | 15:19 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |

 

# اگر دیدید تیمتان صعود نمی کند تیمتان را عوض کنید اینگونه می توانید تا فینال پیش برود!

# هر کی دوست دارد ساز خودش را بزند ، این شمائید که نباید به ساز حریف برقصید.

# عده ای سعی می کنند از تیم دیگران سردر بیاورن ، اما عده ای هم با تیم خود  ٌدم در آورده اند.

# اگر دیدید کسی شما را از زمین بلند میکند شگ نکنید خودش شما را زمین زده !

# برای حل مشکلات  مالی تیم خود بهتر است دو پای خود را در یک کفش کنید.

#برای جلوگیری از مرض قند هیچ گاه به برد شیرین دست پیدا نکنید.

#آنقدر بازیکنان حریف برای گرفتن توپ دنبالم خزیدن که نیشم باز شد.

# برای خوردن گل ، دهان دروازه  باز شد.

#آرایشگر تنها کسی است که می تواند سر تیم حریف کار کند.

# بازیکنی که در افساید بند است بهتر است ، پرچم کمک داور را روی آن پهن کنید.

#  وقتی  توپ در آغوش دروازه بان آرام گرفت ، همسرش آشفته شد.

# این روزها اینقدر پیراهن مسی طرفدار دارد که پیراهن یوسف ندارد!

# خبرنگاران کچلش کردند تا مجبور شد ترکیب تیمش را اصلاح کنند.


برچسب‌ها: طنز فوتبالی

تاريخ : یک شنبه 15 تير 1393 | 19:11 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |

نقل است شاه عباس صفوی ، بزرگان کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیان ها بجای تنباکو ، از سرگین اسب استفاده کنند.

میهمان ها مشغول کشیدن  قلیان شدند و دود و پهن اسب فضا را پر کرد اما بزرگان و رجال کشور از بیم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قلیان  ٌپک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان ،  تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!

شاه رو به آن ها کرده و گفت: " سرقلیان ها با بهترین تنباکو پرشده است . آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است."

همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند :" براستی تنباکویی بهتر از این نمی توان یافت."

شاه به رئیس نگهبانان دربار که پک های عمیقی به قلیان می زد، گفت : " تنباکویش چطور است؟"

رئیس نگهبانان گفت: " به سر اعلیحضرت قسم ، پنجاه سال است که قلیان می کشم اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ام ! "

شاه با تحقیر به آن ها گفت : " مرده شوی تان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام  ، حاضرید  بجای تنباکو ، پهن اسب بکشید و ّبه ّبه  و ّچه ّچه کنید."

 

       

 

انسان نقطه ای است بین دو بینهایت ،

         بینهایت  لجن و بینهایت فرشته
                     بنگر به طرف کدامیک میری....


برچسب‌ها: حفظ پست و مقام

تاريخ : یک شنبه 15 تير 1393 | 18:41 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |



امسال دو کتاب نگارش داریم که یکی برای پایه هفتم و یکی برای پایه هشتم است که امسال همراه کتاب فارسی توزیع می‌شود؛

این موضوع در راستای صحبت رئیس‌جمهور در خصوص انشاء است که این دو کتاب نگارش در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌گیرد.

 

امیدوارم که پلی باشند در جهت تقویت نگارش دانش آموزان و تقویت قوه نویسندگی که در این سال ها به فراموشی سپرده شده بود.

 


برچسب‌ها: چاپ کتاب درس نگارش

تاريخ : یک شنبه 15 تير 1393 | 18:14 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |

همه فکر  می کنن گل زدن براشون شانس میاره ، اما من تصمیم گرفته ام که دیگه به هیچ تیمی گل نزنم!

لابد می پرسید چرا؟ پس گوش کنید:

در مسابقه مهمی که داشتیم ، مربی و بازیکنای تیم روی من خیلی حساب می کردند و تمام امیدشون به من بود و من هم خیلی خودم رو گرفته بودم.

خلاصه این که در بازی یه گل خوردیم و تا دقیقه هشتاد و نه هر کاری کردیم جبران نمی شدو شکست رو جلوی چشمامون می دیدیم تا این که در دقیقه پایانی روی یه حرکت جالب  چنان گلی به حریف زدم که حتی مربی تیممون از خوشحالی دو متر پرید هوا و تازه موضوع از همین جا شروع شد.

تا به خودم جنبیدم ، بچه های تیم روی سرم ریختند. یکی ، دوتا.... هر ده نفری روی سرم آوار شدند. هرچه فریاد زدم کسی متوجه نشد و دیگه نفهمیدم تا اینکه دیدم رو تخت بیمارستان هستم و همون جا تصمیم گرفتم که دیگه گل نزنم!!!


برچسب‌ها: ورزش 3# جام جهانی 2014 برزیل

تاريخ : پنج شنبه 5 تير 1393 | 23:10 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |


همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود.

نوبت به او رسید : دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

گفت : می خواهم به دیگران یاد بدهم ، پس پذیرفته شد. چشمانش را بست ، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است.

با خود گفت :حتما اشتباهی رخ  داده است من که این را نخواسته بودم؟

سال ها گذشت تا اینکه روزی داغ تبری را روی کمر خود احساس کرد، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره خود را از زندگی نگرفتم.

با فریادی غمبار سقوط کرد و با صدای غریب که از روی تنش بلند می شد به هوش آمد...

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده ...




تاريخ : پنج شنبه 5 تير 1393 | 22:29 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |

تابستان فرصتی است که

بتوانیم در جایی مشغول شویم و کار و حرفه ای رو تجربه و آموزش ببینیم

یاد دوران نوجوانی بخیر

پس انداز می کردیم حساب می کردیم وچه چیزهایی که یاد نگرفتیم...

 بچه ها این فرصت و این تجربه رو از دست ندهید!!!

 

در ادامه یه داستان حالب رو با موضوع کاریابی رو بخونید



برچسب‌ها: کاریابی

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 5 تير 1393 | 21:2 | نویسنده : اصغر رضایی گماری |